تحلیل سیاست به دنبال شناخت و توضیح این مسأله است که چرا سیاست های بخصوصی به عنوان یک گزینه پیشنهاد شده، سپس اتخاذ و اجرایی می شوند. این کار جنبه نظری مطالعه سیاست را برجسته می کند. از منظر تحلیل سیاست یک سیاست پیشنهادی باید قبل از هرکاری به لحاظ شانس انتخاب شدن، کارآمدی، اثرگذاری و میزان مواجه با سختی در زمان اجرا تحلیل شود. البته انجام تحلیل سیاست بدون جهت گیری ارزشی ممکن نیست و تحلیلگر سیاسی درصدد بررسی میزان تطابق سیاست های پیشنهادی با ارزش های عمومی جامعه است تا مشخص شود کدام سیاست بیش از همه مناسب خواهد بود. به دلیل ارتباط سیاست با مسائل ارزشی غالبا مشاهده می کنیم که در زمان مطرح شدن یک سیاست پیشنهادی طرفداران و منتقدان کلی بحث و جدل در قبال یک ارزش به راه انداخته می شود.

تحلیلگری که تحلیل سیاست خود را بدون توجه به ارزش ها انجام دهد مرتکب اشتباه بزرگی می شود. هر نوع تحلیل سیاسی که مسائل اخلاقی را در نظر نگیرد بدون شک ناقص است. این موضوع به ویژه در زمان ارزیابی سیاست اهمیت دارد: تنها با کمک نگرش اخلاقی است که متوجه می شویم سیاست مورد ارزیابی کارایی مناسب را دارد یا بر خلاف انتظار به اثرات پیش بینی نشده ای منجر شده است. البته فقط هم مساله موفقیت یا شکست سیاست در میان نیست، بلکه با تکیه به نگرش اخلاقگرا می توانیم نکاتی را مشاهده کنیم که در غیر این صورت نادیده می ماند. به همین دلیل تحلیلی که یک اندیشمند علوم سیاسی ارائه می کند با تحلیلی که گروه های حامی سیاست (اعم از حامی، ذی نفع، فشار و...) ارائه می کنند، تفاوت دارد. تحلیل های گروه حامی در پی دستیابی به یک هدف اقتصادی می باشند و تحت تأثیر یک باور خاص قرار دارند. درحالی که هدف از تحلیل سیاست کمک به سیاستگذاران برای کسب آگاهی بیشتر است، طی تحلیل های گروه حامی تنها تلاش می شود یک دیدگاه خاص به دیگران تحمیل شود. البته تحیل علمی و تحلیل گروه حامی با یکدیگر اشتراکاتی دارد زیرا هر دو بر اساس روش مشابهی انجام می شوند و به موضوعاتی می پردازند که مسائل واقعی جهان است. اما تنها تحلیل علمی درست است که منجر به حاصل شدن فهم بهتری از فرایند سیاستگذاری می شود؛ نتیجه ای که غایی ترین هدف تحلیل سیاست به شمار می رود.