نظریه پیچیدگی
حامیان نظریه پیچیدگی این نظریه را به عنوان یک الگوی جدید معرفی می کنند. نظریه پیچیدگی عدم ثبات و بی نظمی را در سیاست های عمومی شناسایی می کند. منشأ بی نظمی را هم رفتار نظام های پیچیده می داند. بر اساس نظریه پیچیدگی، تحلیل های ما باید به صورت کلی نظام سیاسی را بررسی کند. ما باید نگاه جز نگری و بررسی تک بعدی سیاست ها را کنار بگذاریم. به همین دلیل نظریه پیچیدگی ادعای یک انقلاب علمی را دارد: ما در سیاست های عمومی با شبکه ای از اجزای متعدد سروکار داریم که با یکدیگر در تعامل هستند و رفتار نظام سیاسی را شکل می دهند.
هدف از بکارگیری نظریه پیچیدگی شناختن برون دادهای (outputs) نظام سیاسی است: آیا اگر تمامی اجزا رفتار ثابتی را از خود نشان بدهند، باز برون داد سیاست یکسان می شود؟ آیا اگر تغییراتی در فعالیت اجزا ایجاد شود، به همان نسبت برون داد تغییر می کند؟ حساسیت نظام سیاسی در برابر تغییرات اجزا چقدر است؟ برای یافتن پاسخ این سوالات از روشی استفاده می شود که شبیه به مشاهده کردن از طریق میکروسکوپ است: با زوم کردن روی اجزای خرد و مشاهده ویژگی هایشان به دنبال نتیجه گیری برای کل نظام هستیم. ما نمی توانیم کلیت نظام سیاسی را مستقل از رفتار اجزایش تصور کنیم.
نظریه پیچیدگی در علم عصب شناسی، علوم کامپیوتر و چندین رشته دیگر استفاده می شود و توجه پژوهشگران علوم اجتماعی، روابط بین الملل و سیاستگذاری عمومی را نیز به خود جلب کرده است. حتی در موارد زیادی شاهد استفاده از آموزه های نظریه پیچیدگی هستیم بدون آنکه نامی از «نظریه پیچیدگی» برده شود.
نظریه پیچیدگی دال بر چیست؟
نظریه پیچیدگی به عنوان یک نگرش جدید برای شناخت علم مطرح شده است. با استفاده از این روش نظام یا فرایندی را شناسایی می کنیم که فاقد ثبات یا نظم مشخصی است به طوری که نمی توانیم برای آنها رفتار یا قوانینی را شناسایی کنیم. پژوهشگران هنگامی که با نگاه جامع گرا در نظریه پیچیدگی مواجه شدند، تصور کردند با یک انقلاب در نحوه بررسی پژوهش ها مواجه هستند. با کمک نظریه پیچدگی روش هایی که تنها بخشی از موضوع را بررسی می کنند (یا تنها با یک متغیر خاص سر و کار دارند) کنار گذاشته می شوند. نظریه پیچیدگی را با نام های دیگری نظیر «روش جدیدی برای فکر کردن» و «روش مطالعه دنیای بی ثبات و گسست ها» نیز می شناسند. در علوم سیاسی نظریه پیچیدگی برای به چالش کشیدن «نگرش های اثباتی یا هر نوع نگاهی که جامعه را متشکل از قوانین، نظم و پیش رفت خطی» می داند به کار گرفته می شود. همچنین با نظریه پیچیدگی ناکارآمدی دیدگاه های کمی نگر و جزنگر در توضیح رخ دادهای سیاسی و مشکلات عمومی که سرشار از عدم قطعیت پیش بینی ناپذیری هستند محرز می شود. افرادی هم با کمک نظریه پیچیدگی به مقابله با دیدگاه انتخاب عقلانی (Rational choice theory) می پردازند. به طور کلی نظریه پیچیدگی خواهان بازگشت به کل بینی و فاصله گرفتن از نگرش های فردی است.
ویژگی های شناخته شده نظام های پیچیده
ویژگی شاخص نظریه پیچیدگی بیش از همه در توصیف کردن نظام های پیچیده است: یعنی توضیح این که چرا یک رفتار خاص به عنوان نتیجه حاصل جمع رفتارهای اجزا شکل می گیرد. البته در اینجا با تنوع بکارگیری این روش مواجهیم: هر یک از پژوهشگران بر اساس بینش خود به شیوه ای متفاوت از نظریه پیچیدگی استفاده می کند. اما با این وجود می توانیم در خصوص رفتارهای نظام های پیچیده و شیوه مطالعه آنها 6 وجه مشترک را شناسایی کنیم:
- یک سیستم پیچیده را نمی توانیم تنها با شناخت بخشی از اجزایش پیش برویم یا تصور کنیم اجزای آن نسبت به هم مستقل رفتار می کنند. اجزای نظام به طور مداوم با یکدیگر اطلاعات مبادله می کنند و در هماهنگی با یکدیگر رفتار سیستم را شکل می دهند.
- رفتار نظام های پیچیده را به سختی می توان گمانه زنی کرد. در این نظام ها شاهد جریان های غیر خطی هستیم که مبتنی بر بازخورد است. بازخورد ها انرژی زیادی را به نظام منتقل می کنند و سبب پویایی سیستم و وقوع تغییرات می شوند. بازخوردها به دو نوع بازخورد مثبت و بازخورد منفی تقسیم می شوند.
- نظام های پیچیده نسبت به شرایط حاکم بر اجزای خود حساسیت نشان می دهند و خود را با آن منطبق می کنند. شرایط اجزا جهت گیری آینده نظام را نشان می دهد.
- روابط و کنش های درون یک نظام فاقد یک هسته مرکزی است. به همین دلیل درک ویژگی های نظام مورد مطالعه برایمان سخت است.
- در نظام های پیچیده امکان وقوع تغییرات شدید زیاد است. ما شاهد رفتاری هستیم که به راحتی ممکن است دستخوش تغییرات حادی شود.
- مشکلاتی که بر اساس نظریه پیچیدگی مطالعه می شوند نیازمند دانش تکمیلی است که باید از مطالعات بین الرشته ای برگرفته شود.
وجه مشترک نظریه پیچیدگی با ادبیات سیاستگذاری عمومی
نظریه پچدگی را می توان به دو صورت در ادبیات سیاستگذاری عمومی مشاهده کرد:
- ( حالت نادر) نظریه پیچیدگی مستقیماً در تحلیل سیاست عمومی مورد استفاده واقع می شود.
- (حالت رایج) در تحلیل فرایند سیاستگذاری یا سیاست عمومی ویژگی یک نظام پیچیده را بر می شماریم بدون آنکه اسمی از نظریه پیچیدگی ببریم.
سیاستگذاری به مشابه نظامی پیچیده
نظریه پیچیدگی مشکلاتی را برجسته می کند که در اثر آگاهی نداشتن سیاستگذاران از شرایط حاکم بر محیط سیاستگذاری رخ می دهند. بعضی از پژوهش ها محیط سیاستگذاری را دارای قاعده اما به همراه رفتارهای بی نظم می دانند. گاهی می توانیم بعضی از رفتارها را به اجزای خاصی تقلیل بدهیم تا تسلط بیشتری داشته باشیم. اما برای موارد دیگر چنین امکانی را نداریم. تجزیه یا ساده کردن آنها سردرگمی و عدم قطعیت را به همراه می آورد. این همان نکته ای است که سیاستگذاران بسیاری نسبت به آن غفلت می ورزند. باور فکری آنها این است که در سیاستگذاری سلسله مراتب و نگاه پایین به بالا وجود دارد و در نتیجه همه چیز دارای ترتیب خاصی است. به ویژه آموزه های مدیریت نوین (new Public Management) بر استفاده حداکثری از اندیکاتورها و رصد کردن اجزای هسته ای تأکید دارد. انتظار می رود که با اینکار هم رفتار اجزای اصلی (بازیگران اصلی) و هم رفتار اجزای بازیگران فرعی مشخص شود.
البته که چنین نگاهی می تواند منجر به شکست سیاست عمومی و از دست رفتن روحیه اعتماد به نفس سیاستگذاران می شود. با در نظر گفتن دیدگاه های کمی گرا و نظریه پیچیدگی می توانیم چهار ادعای کلیدی را درباره سیاستگذاری بیان کنیم:
- علی رغم اینکه مطالعه سیاست های پیشین و بررسی دلایل موفقیتشان کاری به ظاهر ارزشمند است، اما بر اساس نظریه پیچیدگی متغیرهای دخیل در سیاستگذاری پر شمار هستند و نمی توان تک تک آنها را بدین منظور بررسی کرد.
- نظام های سیاسی "خود تنظیم کننده" به حساب می آیند. به همین دلیل پیش بینی اثر یک عامل بخصوص بر نظام تقریباً امکان پذیر نیست. این نکته ای است که سیاستگذاران می بایست بدان توجه کنند تا در صورت مشاهده نتایج متفاوت از پیش بینی دچار بهت زدگی یا سرخوردگی نشوند.
- محیطی که اجزا ( یا بازیگران) در آن تعامل می کنند از ثبات لازم برخوردار نیست. به همین دلیل اجزا باید به سرعت خود را با محیط جدید وفق بدهند. برای اینکار هم از استراتژی های متعددی استفاده می کنند.
- بازیگران یا اجزای تکشیل دهنده نظام بر اساس صلاحدید خودشان در لحظه عمل می کنند. اجزا همچنین در انتخاب هدف به تشخیص خودشان اقدام می کنند.
ادبیات پیچیدگی در سیاستگذاری عمومی
ادبیات نظریه پیچیدگی دارای اصطلاحات و مفاهیم مخصوص به خودش است. به کمک این مفاهیم نظریه تأکید می شود که نظام سیاسی دارای عناصر پیچیدگی هستند. اما در کنار این برداشت مطالبی گفته می شود که با دانش علوم سیاسی هم خوانی خوبی دارد. اولین موضوع مشترک را می توان در نگاه وابستگی به مسیر (Path dependency) مشاهده کرد. منظور از نگاه وابستگی به مسیر این است که اگر سیاستگذارانی خود را متعهد به پیروی از سیاست مشخصی بدانند در بلند مدت عواید انجام این کار چندین برابر می شود. زیرا تعداد منابعی که جذب این سیاست می شوند و کنش های افرادی که خود را با آن سیاست وفق می دهند روز به روز افزوده می شود. البته به همین نسبت هزینه کنارگذاشتن سیاست افزایش می یابد. وجهه مشترک نگاه وابستگی به مسیر با نظریه پیچیدگی در این است که مطابق نگاه وابستگی به مسیر عواید را می توانیم برابر با حفظ و نگه داری نظام تلقی کنیم. این همان کارکردی است که در نظریه پیچیدگی با نام خود تنظیمی می شناسیم. در نتیجه شاهد ایجاد ثبات طولاتی کلی و تغییرات پر تعداد جزیی هستیم. از طرفی هم این کارکرد درک چگونگی و احتمال وقوع تغییر اساسی را برای محققان سخت تر می کند.
موضوع دوم به بحث مربوطه به دوران ثبات و تغییر شدید است. مشابه این مطلب را در ادبیات سیاستگذاری عمومی در ذیل بحث «تعادل گسسته» می توانیم جستجو کنیم. بر اساس نظریه تعادل گسسته دوران سیاستگذاری ساده (اوایل بعد از جنگ جهانی) با دوران روابط پیچیده جایگزین شده است. امروزه از یک سو با یک حکومت چند وجهی سرکار داریم؛ از سوی دیگر با شهروندان پرتعداد که بسیاری از آنها در زمینه های مختلف مشارکت فعالی را دارند. شهروندان فعال در قالب گروه ها با یکدگیر متحد می شوند و مطالبات خود را از سیاستگذاران مطالبه می کنند. بنابراین سیاستگذاران با خواسته های مختلف و تمام نشدنی مواجه هستند. در چنین شرایط سیاستگذاران به دلیل محدودیت های که دارند براساس عقلانیت محدود دست به گزینش خواسته های عمومی و ساده سازی می زنند و بر اساس آن عکس العمل شهروندان را می سنجند. این عمل با مفهوم «بازخورد مثبت» نظریه پیچیدگی مطابقت دارد. در مقابل اگر خواسته ای از شهروندان مورد توجه سیاستگذاران قرار نگیرد شاهد «وضعیت بازخورد منفی هستیم». بازخورد منفی باعث ایجاد دوران طلانی تعادل و تغییر نکردن سیاست می شود. با مقایسه نظریه پیچیدگی و نظریه تعادل گسسته بازخورد مثبت را برابر با دوران گسست می شناسیم. زیرا توجه و آمادگی لازم برای تغییر سیاست به وقوع پیوسته است و بازیگران نیز در در صدد تغییر سیاست بر می آیند.
سومین مطلب هم مربوط به زمانی است که نظریه پیچیدگی جریان هایی را شناسایی می کند که در غیاب یک هسته مرکزی به وقوع می پیونند. این موضوع را می توانیم در ادبیات «اجرای سیاست» مشاهده کنیم. دولت ها درک درستی از این موضوع ندارند که سیاست هایی که جهت اجرا به نهادهای مجری منتقل می کنند برابر با انتظارشان اجرایی نمی شود. غالباً در اجرا شاهد انحرافاتی هستیم. درجه انحرافشان بستگی به ابعاد سیاست دارد.
میزان استقلالی که نهادهای مجری نسبت به سیاستگذاران دارند را می توانیم در بحث به شبکه های خود تنظیم کننده نظریه پیچیدگی جستجو کنیم. هرچند دولت تلاش می کنند با تعریف کردن ساز و کارهایی چگونگی اجرای سیاست را تا حدودی مدیریت کند، اما نظریه هایی مانند بروکرات های خیابانی، ناتوانی مجریان را در اجرای همه سیاست ها یادآوری می کند: مجریان تحت شعاع مجموعه وسیعی از قوانین دست و پاگیری قرار دارند. فعالیت مجریان به این دلیل با محدویت مواجه می شود. بنابراین از آنجایی که مجریان نمی توانند تمامی قوانین را به درستی اجرا کنند، به صورت گزینشی و حسب اهمیتشان اقدام می کنند. هدفشان تنها اجرای رضایت بخش سیاست هایی است که مورد توجه سیاستگذاران و مقامات بالادستی است. در نتیجه اجرای صحیح سیاست های کم اهمیت تر به حاشیه می رود و انحرافاتی در اجرایشان شکل می گیرد. این فعالیتی که مجریان بر اساس تشخصی خود انجام می دهند را می توان بر اساس فعالیت خود تنظیم کنندگی نظریه پیچیدگی تعبیر کرد.
دو چالش نظریه پیچیدگی
الف -واضح نبودن ابعاد پیچیدگی
اولین چالش نظریه پیچیدگی این است که معلوم نیست چه زمانی نگاه نظری به مشاهده تجربی تبدیل می شود. تلاش های زیادی هم برای حل این معضل انجام شده که تاکنون به نتیجه نرسیده اند. شاید وجود این چالش به دلیل نوآوری نظریه پیچیدگی باشد. برداشت های پژوهشگران از نظریه پیچیدگی متقاوت است. تنها با انجام تحقیقات مشترک بین صاحب نظران رشته های مختلف است که می توان این نظریه را گسترش داد.
صریح بگوییم: با شرایطی که امروز نظریه پیچیدگی دارد استفاده از این نظریه برای انجام پژوهش های تجربی می تواند به سرخوردگی و یأس پژوهشگران منجر شود. در علوم سیاسی ( یا دیگر علوم انسانی) ما با پدیده ی طبیعی سر و کار نداریم که بتوانیم به راحتی مشاهدات عینی داشته باشیم. در عوض همه چیز بستگی به نگاه محقق دارد. امروزه اگر بخواهیم از نظریه پیچیدگی استفاده کنیم تا نظام های واقعاً پیچیده را شناسایی کنیم با یک اشکال فنی مواجه می شویم: در خصوص اینکه نظام پیچیده را به چه نظامی می توانیم اطلاق کنیم توافق بسیار کمی وجود دارد. اینکه چگونه اجزای خرد در بستر نظام های بزرگ کنش انجام می دهند هنوز نیازمند بررسی های بیشتری دارد.
البته باید صادقانه بگوییم که این چالش نظریه پیچیدگی غیر عادی نیست. در ادبیات علوم سیاسی و اجتماعی همیشه نظریاتی مطرح می شوند که توجه پژوهشگران را به یک موضوع جلب می کنند. حامیانش مجدانه خواستار بررسی نظریه توسط دیگران می شوند بدون آنکه جزییاتش مشخص باشد. در این صورت باید تیم های پژوهشی فراگیر از رشته های مختلف طی مرور زمان تلاش کنند تا چگونگی انجام تحقیق را بر اساس نظریه روشن کنند.
ب- استفاده از استدلال های قطعی
چالش دوم نظریه پیچیدگی استفاده از استدلال های قطعی است. نظریه پیچیدگی بیش از حد دم از پیچده بودن می زند و به همین دلیل دیگر جایی برای بررسی موارد تکمیلی نمی ماند. مثلاً مشخص نیست که بازیگران در در یک نظام پیچیده چه تأثیراتی می توانند داشته باشند. اگر تنها بر شرایط حاکم بر نظام تأکید شود دیگر جایی برای نقش کارگزار نمی ماند. این چالش یکی از نگرانی های رایج در پژوهش هایی است که به مطالعه نظام های سیاسی می پردازند. نباید فراموش کرد که بازیگرانی که در نظام سیاسی ایفای نقش می کنند نسبت به شرایط و قواعد مشهود شناخت پیدا می کنند. لذا فعالیت های خود را بر اساس این محدودیت ها تنظیم می کنند تا اهداف خودشان را به سرانجام برسانند.
البته تمامی برداشت ها از نظریه پیچیدگی چالش برانگیز نیست و عده ای رابطه ساختار- کارگزار را با نقل قولی از آنتوتنی گیدنز نشان می دهند: ساختار و کارگزار (بازیگران) هر کدام یک روی سکه هستند. ما از طرفی با ساختاری سر وکار داریم که خود تنظیم کننده عمل می کند و رفتار خود را به گونه ای تغییر می دهد که با محیط هماهنگ باشد. از طرفی هم شاهد فعالیت بازیگرانی هستیم که نسبت به فشارهای بیرونی واکنش نشان می دهند و در عین حال اهداف خودشان را پیگیری می کنند. بازیگران دقیقاً می دانند که چگونه خودشان را با محیط وفق بدهند. برای اینکه بتوان کنش ها و اقدامات بازیگران را بر اساس نظریه پیچیدگی مطالعه کرد توصیه می شود از روش های کیفی عمیق، مشاهدات بلند مدت، انجام مصاحبه های متعدد و مدل های ریاضی کمکی استفاده کرد.
فایده نظریه پیچیدگی برای سیاستگذاران
تاکنون تلاش های زیادی انجام شده است تا محتوای نظریه پیچیدگی تبدیل به درس های عملی قابل استفاده برای افراد مشارکت کننده در سیاستگذاری بشود. تاکنون سه نکته کلیدی قابل تأمل مشخص شده است:
- بیشتر پژوهش ها، سیاستگذاری با نگاه بالا به پایین را مطرود می شمارند. نگرشی در سیاستگذاری توصیه می شود که تعامل خوبی با اجزای خرد داشته باشند و خواسته ها و شرایط آنها منظور شود.
- نظریه پیچیدگی به ما گوشزد می کند که پیامدهای حاصل از اتخاذ یا اجرای سیاست نامحدود است. امکان شناخت همه این پیامدها از قبل برایمان مقدور نیست. پس سیاستگذاران باید در زمان وضع سیاست های جدید با احتیاط گام بردارند. استفاده از اجرای آزمایشی و نگاه آزمون و خطای کنترل شده توصیه می شود. همچنین در بدو طراحی سیاست باید افراد دخیل از احتمال وقوع خطا یا انحراف مطلع باشند. به همین دلیل باید راهکارهایی برای کاهش اثرات خطای ایجاد شده از قبل پیش بینی شود.
- هنوز نظریه پیچیدگی مسیر تکامل خود را طی می کند. در حال حاضر بسیاری از مفاهیم گنگ و غیر کاربردی هستند. فعلاً توصیه می شود سیاستگذاران با کلیت پیچیدگی آشنایی داشته باشند تا آمادگی لازم را برای تغییر نگرش داشته باشند. سیاستگذاران نباید نسبت به سیاست های وضع شده بیش از حد خوش بین و یا انتظارات تحولات بزرگی از آن داشته باشند. آشنایی با دیدگاه پیچیدگی به همه افراد دخیل در سیاستگذاری دید جدی را می بخشد تا با احتیاط بیشتری گام بردارند و با پیامدهای شدید مواجه نشوند. در نهایت نظریه پیچیدگی به فهم افراد کمک می کند تا از گستردگی فرایند سیاستگذاری و پیامد سیاست ها شناخت جامع تری داشته باشند.این چنین درک آنها به واقعیت نزدیک تر می شود.
خلاصه کلام
نظریه پیچیدگی می تواند باعث ایجاد دو دستگی در علوم سیاسی شود. نظریه پیچیدگی برای عده ای حکم یک روش مطلوب برای بررسی سیاست های عمومی را دارد. به وسیله نظریه پیچیدگی الگوهای مطالعه سیاست تغییر می کند. دیدگاه هایی مانند نظریه عقلانی منسوخ می شوند. نگرش کلی نگر به جای نگرش جزیی نگر می نشیند. البته هنوز چند و چون نظریه پیچیدگی مشخص نیست و شاید بهتر باشد از لفظ « نظریه های پیچیدگی» استفاده کنیم.
عده ای هم به عکس اعتقاد دارند که نظریه پیچیدگی زودگذر و موقت است. به باور آنها عمده مطالب نظریه پیچیدگی در نظریات شناخته شده دیگری نظیر «نهادگرایی، تعادل گسسته تغییرات تدریجی و مطالعات اجرا» بیان شده است. لذا نظریه پیچیدگی موضوع جدیدی ارائه نمی کند. حتی می توان ادعا کرد که نظریه پیچیدگی تنها مطالعه سیاستگذاری را بیهوده سخت می کند و همه چیز آشفته تر به نظر می رسد. علی الخصوص اینکه مفاهیم پیچیدگی بسیار گنگ و غیر کاربردی هستند.
در مجموع باید گفت نظریه پیچیدگی چه گذرا باشد چه ماندگار همچنان در آغاز راه است. ارزش این نظریه در بلند مدت مشخص می شود. یعنی زمانی که به کمک پژوهش های بین الرشته ای و پیشرفت های نظری و کاربردی دست یابیم. به ویژه اگر ادبیات پیچیدگی به ادبیات و مفاهیم رایج علمی نزدیک شود. تنها گفتن اینکه نظام های سیاسی از نوع پیچیده هستند ادعای ابتدایی و بدیهی است. ارزش واقعی نظریه پیچیدگی زمانی به چشم می آید که با کمک آن بتوانیم گره از مشکلات عمومی باز کنیم و به شناخت بهتر ساز و کارهای سیاستگذاری و اتخاد سیاست عمومی کارآمد منتهی شود.