Policy Learning

یادگیری در سیاستگذاری و سیاست های عمومی یک روند است. بازیگران سیاسی در حین آن علم، مهارت، عادت، جهت گیری و گرایش های سیاسی را می آموزند. در دهه 70 میلادی اصطلاح «یادگیری» از رشته روان شناسی شناختی به ادبیات سیاستگذاری عمومی منتقل شد. از آن زمان تاکنون بیشترین کاربرد مبحث یادگیری سیاست در تحلیل سیاست است. اگر بر اساس پیشفرض های عقلانیت محدود پیش برویم، در این صورت «یادگیری» توانایی بازیگران را در ایجاد تغییرات تدریجی در سیاست های عمومی نشان می دهد.

پیش از آنکه مطالعات سیاستگذاری عمومی توسعه پیدا کنند، تحلیلگران متصور می شدند که سیاستگذاران به شیوه ای مکانیکی به اتخاذ سیاست های عمومی می پردازند. سیاستگذاران از خود اختیار و خلاقیت نداشته و تحت شرایط جبرگونه تصمیم گیری می کنند. به همین دلیل گمان می شد که رفتار سیاستگذاران تنها متأثر از حادث شدن شرایط جدید یا رخ دادن وقایع خاص است. در نتیجه عمل آنها به عکس العمل نشان دادن به محیط جدید خلاصه می شود. این برداشت احتمال وقوع تغییرات شدید یا رایدکال را تقویت می کرد. اما با انجام تحقیقات پژوهش های علمی مشخص شد که تغییرات تدریحی به مراتب محتمل تر از تغییرات شدید هستند. به همین علت مطالعه یادگیری در سیاست های عمومی اهمیت دارد.

 اولین اندیشمندی که مساله یادگیری را برجسته کرد هیو هکلو (Hugh Heclo) بود. هکلو مدعی است که عوامل اثرگذار بر اتخاد سیاست را نباید در قدرت خلاصه کرد. روشن فکری و نگرش خردمندانه بازیگران از اهمیت بیشتری برخودار است. به خصوص آنکه بازیگران سیاسی تلاش می کنند به نحوی از پیچدگی محیط سیاستگذاری و قطعی نبودن راه حل ها برای مشکلات بکاهند. یادگیری به عنوان ابزاری کارآمد در اختیارشان قرار می گیرد. یادگیری به آنها می آموزد که چگونه از سیاست های مطلوب خود حمایت کنند و اقدامات لازم را تا به تصویب رسیدنشان انجام دهند.

 

مؤلفه های یادگیری سیاست

مفهوم یادگیری در سیاست های عمومی در شرایط مکانی و زمانی مختلف دارای درجه های متغیری است و چهار عامل مهم در یادگیری نقش دارند:

  1. چگونگی استفاده بازیگران از اطلاعات جدید
  2. چگونگی تفسیر سیاستگذاری های انجام شده در گذشته
  3. بکار گیری ایده های جدید
  4. تغییر یافتن پیش زمینه عوامل سیاستگذاری

باید توجه داشت که یادگیری در سیاستگذاری منتهی به اعمال تغییر سیاست ها در کوتاه مدت و بلند مدت می شود. همچنین یادگیری به ظرفیت هر یک از بازیگران بستگی دارد. هرچقدر بازیگر سیاسی بتواند خود را در شرایط جدید بهتر وفق بدهد، از درجه یادگیری بیشتری برخودار است. بازیگران فشارهایی را که از محیط پیرامون دریافت می کنند را حسب استعداد خود به تغییرات تدریجی در سیاست های موجود تبدیل می کنند. البته در اینجا ممکن است مفهوم یادگیری با مفهوم به ارث بردن سیاست ها (Policy Inheritance) اشتباه گرفته شود. یادگیری سیاست ها نشان دهنده مهارت دگرگون سازی بازیگران است. یادگیری فرایند فعالی است که افراد به صورت داوطلبانه در آن مشارکت می کنند. هدف بازیگران انتخاب سیاستی است که هم مطلوب اهدافشان باشد و هم مقتضی شرایط زمان. اما ارث بردن سیاست ها در مقابل یادگیری است. زمانی که از ارث بردن صحبت می شود فشارها و الزاماتی که سیاستگذران با آن دست به گریبان هستند اهمیت می یابد. سیاستگذران مجبور به تغییر سیاست ها هستند و چندان حق انتخابی ندارد. همچنین سیاستگذاران تنها یک راه حل برای تصمیم گیری در اختیار دارند و قادر به  تغییر وضع موجود به شکل بهینه یا مطلوب خود نیستند. یادگیری در سیاست های عمومی با موضوع انتقال سیاست (Policy Transfer) دارای وجه مشترکی است. هر دو موضوع به انتخاب بهترین راه حل برای مشکلات موجود می پردازند. به همین دلیل انتقال سیاست را نوعی یادگیری سیاست به حساب می آورند که فرایند طولانی تری را سپری می کند.

 

ابهامات و نقد وارد به یادگیری در سیاست

یادگیری در سیاست های عمومی یک ابزار نظری برای پژوهشگران است تا عوامل شناختی را در فرایند سیاستگذاری لحاظ کنند. مطالعه یادگیری سیاستگذاری بیش از همه به بررسی دو موضوع می پردازد:

  1. بازیگران دخیل در فرایند سیاستگذاری
  2. سطوح یادگیری ممکن

نمایندگان منتخب مردم، مدیران دولتی و متخصصان سیاست های عمومی در کانون یادگیری سیاست قرار دارند. این گروه در اثر فشارهای سیاسی و حوادثی که رخ می دهند سیاست ها را تغییر می دهند. البته به این نگاه نقدی هم وارد است: این برداشت بیش از حد نخبه گرایی دلالت دارد و با آموزه های کثرگرایی در تضاد است. نقش عوامل مهمی نظیر اتحادیه ها، لابی ها، شرکت های بزرگ و رسانه ها مشخص نیست. نقدهای این چنین باعث شد تا از دهه 80 میلادی به بعد در بررسی یادگیری سیاست های عمومی به مطالعه شبکه های سیاستگذاری نیز بپردازند. شبکه های سیاستگذاری تعامل بین بخش خصوصی با بخش دولتی را در ذیل یک حکومت نشان می دهند.

یادگیری شامل برداشت مشترک بازیگران سیاسی از گذشته جامعه و آینده پیش رو است. تغییر آینده نیز تا حدودی از کانال دولت انجام می شود. بنابراین بازیگران باید بتوانند خواسته های خود را از طریق تجربه گذشته و شناختی که از فرایند سیاستگذاری دارند به دولت و دستگاه سیاستگذار منتقل کنند. البته ساباتیه اعتقاد دارد که هر نوع تغییری به راحتی ممکن نیست. تغییرات اصلاحی یا سطحی امکان پذیر است، اما اگر بازیگران بخواهند یک سیاست را از ریشه تغییر بدهند و به اصطلاح هسته سیاست را با نگاه جدیدی جایگزین کنند با مشکلات زیادی مواجه می شوند. سطح تغییرات و یادگیری تا حدودی به قدرت و تسلط بازیگران، گروه یا ائتلاف بر فرایند سیاستگذاری نیز وابسته است. البته نقش قدرت در یادگیری و همچنین چگونگی جایگزین شدن بازیگران با تجربه و با مهارت در یادگیری سیاست ها با بازیگران جدید و کم تجربه تر از جمله موضوعاتی هست که تاکنون مدل های نظری یادگیری نتواسته اند به خوبی آن را تبیین کنند. به همین دلیل نگاه پژوهشگران به مطالعه نظریه های کاربردی و موفق تر نظیر ائتلاف گروه حامی (Advocacy Coalition Framework) بیش از مدل های نظری ساده یادگیری متمایل شده است.