طراحی سیاست های عمومی باید به گونه ای باشد که دربرگیرنده تمامی ابعاد طبیعت انسان باشد. شناخت کامل از دغدغه ها، ترس ها و نگرانی انسان ها به سیاستگذاران کمک می کند تا سیاست ها را بر اساس اهمیت این موارد اولویت بندی کنند. از طرفی سیاستگذاری هایی که با طبیعیت انسان منطبق باشند، واکنش مخاطبان را به صورت حساب شده بر می انگیزند و از همین جهت "واکنش محور" نیز هستند.

زمانی که سیاستگذاران درک درستی از طبیعت انسان و نیازهای مختلفش شناخت داشته باشند، منطق سیاستگذاری بر اساس اولویت عموم برایشان روشن می شود و می دانند که کدام موارد می بایست دایم در دستورکار قرار بگیرد و کدام یک از دیگر موارد تنها در صورت امکان پذیر بودن در آینده ای دور دست قابل بررسی هستند.

تمامی سیاستگذاری ها برای یک هدف مشخصی  انجام می شوند. اما آنچه که مهم است وابسته بودن سیاست ها به طبیعت انسان و ویژگی های ذاتی بشر است که در جامعه برای آنها ارزش قائل می شوند و حقیقت سیاسی را می سازند. بنابراین آنچنان که عده ای سیاستگذاری ها را تنها حاصل فشار گروه های ذی نفع و لابی سیاسی جلوه می دهند، این دیدگاه صحت ندارد.

بنابراین برای تمامی افرادی که در فرایند سیاستگذاری مشارکت دارند این نکته بسیار حیاتی است که بدانند چه می کنند به خصوص زمانی که فعالیت های آنها سطح وسیعی از عموم را در بر می گیرد زیرا که ممکن است سیاست های اتخاذ شده با پیش زمینه های اجتماعی در تناقص باشد. از همین جهت شناخت نقاط ضعف و تمایلات انسان ها یک امری ضروری است.

حال اگر سیاستگذاران شناخت کافی از طبیعت انسان را داشته باشند می توانند سیاستگذاری موفق داشته باشند؟ اصولاً به چه چیزی سیاستگذاری موفق اطلاق می شود؟ در ادامه به 6 اصل اشاره می شود که می توان آنها را ملاک تشخیص سیاستگذاری خوب از بد دانست. البته باید به این نکته اشاره کرد که تمامی این اصول مورد موافقت صاحبنظران نیست، هرچند می توان از این موارد برای شناخت مزایا و معایب یک سیاستگذاری استفاده کرد. شناخت اصول سیاستگذاری موفق دامنه روند سیاستگذاری را گسترش می دهد، زیرا این اصول به استانداردهایی تبدیل می شوند که تمامی سیاستگذاری ها باید از آنها تبعیت داشته باشند. همچنین این اصول به دولت ها کمک می کنند تا کدام نوع سیاستگذاری ها را در پیش گیرند و از اتخاذ کدام موارد اجتناب کنند. سیاستگذاری ها موفق بیشترین منفعت را برای عموم جامعه رقم می زنند و اصطلاحاً بر کالا یا خدمات عمومی می افزایند. 

6 اصل برای اتخاذ سیاستگذاری عمومی موفق:

  1. حفظ تعادل در علاقه های شهروندان:
  2. جوابگو بودن به خواسته های عموم
  3. تأثیر پذیر بودن
  4. مقرون به صرفه بودن
  5. عدالت محوری
  6. همخوانی داشتن تأثیرات کوتاه مدت با تأثیرات بلند مدت

1. حفظ تعادل در علاقه های شهروندان:

یک سیاستگذاری موفق باید از خواسته ها و تمایلات عموم مردم پاسداری کند. اما مشکلی که سیاستگذاران با آن مواجه هستند، یک دست نبودن این تمایلات است و حتی در مواردی در تضاد یا رقابت با یکدیگر هستند مانند خواسته های زمین داران با مستأجران، کشاورزان با صنعتگران و کارفرمایان با کارگران. اگر خواسته های هرگروه مهم است، چگونه می توان میان آنها تعادل ایجاد کرد.

2. جوابگو بودن به خواسته های عموم:

 در میان متون علوم سیاسی، خصلت جوابگویی و مسؤلیت پذیر بودن سیاست های اتخاذ شونده مدام مورد تأکید قرار گرفته است. این ویژگی حاکی از این است که دولت قبل از سیاستگذاری تحقیق جامعی در خصوص سیاستگذاری انجام دهد، منابع و شرایط لازم را برای اجرایش در نظر بگیرد و بتواند آن را تا اجرای کامل نظارت و مدیریت کند. بنابراین سیاستگذاری باید جنبه پاسخگویی به مشکلات را داشته باشد. از نظر علوم سیاسی پاسخگویی را در توانایی سیاستگذاران در توضیح دادن دلیل اتخاذ یک سیاست به مردم، قوه قضاییه و مقننه می دانند. از همین جهت دولت به عنوان مهم ترین سیاستگذار به طور مداوم تحت نظارت و بازخواست توسط دیگر سازمان ها قرار دارد.  

مشکلی که سیاستگذران دولتی با آن مواجه هستند، نبود اطلاعات کافی و داده هایی است که بر مبنای آن بتوانند تصمیمات خود را بر مبنای آنها توجیه کنند. از طرفی دیگر دستگاه ها که وظیفه نظارت و اصلاح سیاستگذاری ها را دارند نیز نمی توانند به درستی مشکلات یا تبعات منفی سیاست اتخاذ شده را درک کنند. از طرفی بعد از به اجرا درآمد این سیاست ها بخش خصوصی و سازمان های مردم نهاد نظرات و انتقادات خود را مطرح می کنند که این موضوع سبب ضعیف شدن قدرت دولت می شود زیرا که سازمان های متععد و غیر دولتی بیشتری در امور مدیریتی و نظارتی دولتی دخالت می کنند. همچنین این موضوع سبب تغییر روند فرایند سیاستگذاری می شود.

از آنجایی که دامنه موضوعاتی که سیاستگذاران باید برایشان سیاستی را اتخاذ کنند وسیع و پیچیده می باشد، بنابراین طراحان سیاستگذاری و سیاستمدران باید مستندات و شواهد مناسب و کافی را برای اتخاذ یک سیاست فراهم آورند که لازم آن هم انجام یک تحقیق جامع است. تنها در این صورت است که با اجرا درآمدن سیاست تبعات منفی و دخالت دیگران به حداقل می رسد.

3. تأثیر پذیر بودن:

هدف از سیاستگذاری هایی که انجام می شوند این است که یک مسأله به خصوص را حل نمایند که توسط عموم جامعه یا بخشی از آن به عنوان معضل شناخته می شود. سیاستگذران همواره با این چالش مواجه هستند که سیاست های عمومی اتخاذ شده چگونه بر شهروندان، سازمان ها و جامعه تأثیر می گذارد.

سیاستگذاری هایی که به درستی طراحی نشده باشند، اهداف واضح، دقیق، مشخص و ثابتی ندارند. در عمل چنین سیاستگذاری هایی بسیار بیشتر از آنچه که گمان می شود رقم می خورند. منشاً این مشکلات هم در عدم هماهنگی میان مستندات ارائه شده یا ارتباطات سیاسی نادرست میان گروه های مطرح کننده یک معضل با بخش های دولتی است. بنابراین باید در این مراحل دقت کافی و بررسی های جامع صورت بگیرد تا سیاستگذاری به درستی اثر بخش باشد.

نکته دیگری که هم باید به آن توجه داشت، درک واقعی از نتایج یک سیاستگذاری است، بدین شکل که در خلا گفتگوها و رایزنی های سیاسی برای اتخاذ یک سیاستگذاری نباید دست آوردهای یک سیاست را بیش از اندازه بزرگ نمایی کرد. از همین جهت هرچند اتخاذ یک سیاست می تواند راهکار مناسبی برای حل یک معضل اجتماعی باشد، اما میزان شدت تاثیر اجرای آن سیاست لزوماً به میزان برآورد شده نیست. در نهایت سیاستگذارن باید از تفاوت میان دو ویژگی به خوبی شناخت داشته باشند تا سیاستگذاری موفقی را عملی نمایند.

4. مقرون به صرفه بودن:

اجرای سیاستگذاری های عمومی همواره دربرگیرنده هزینه هایی اجرایی و منابع مالی اولیه است. از همین جهت سیاستگذاران به دنبال انتخاب سیاست هایی هستند که ضمن برخورداری از تأثیرگذاری مناسب، دارای هزینه های پایینی باشد. در فرایند سیاستگذاری اطلاعات دقیق از میزان هزینه هایی که یک سیاستگذاری به همراه امری مهم تلقی می شود. از همین جهت سیاستگذاران مدل های اجرایی مختلفی را بررسی می کنند. بدین منظور آنها تلاش می کنند تا به صرفه ترین ابزارهای سیاستگذاری را انتخاب نمایند و یا از دیگر دستگاه های اجرایی اطلاعات کاملی را در خصوص هزینه هایی که اجرای سیاست های مشابه برایشان ایجاد کرده است را بدست آورند.

اما بررسی مقرون به صرفه بودن یک سیاست کاری همواره پیچیده و زمان بر است به خوص زمانی که تلاش می شود حل معضلات جدید و از پیش شناخته نشده یک راهکاری در قالب سیاستگذاری اتخاذ شود. در این موارد حدس و برآورد تقریبی متخصصان تنها اطلاعات موجود خواهد بود. مطابق مرسوم هنگام انجام یک سیاستگذاری منابع مالی مورد نیاز آن نیز معرفی می شود. در صورتی که تخمین ها اشتباه باشد، در اجرای سیاستگذاری با مشکلات مالی مواجه می شوند که کاهش دامنه سیاست را به همراه دارد و در نهایت منجر به کاهش شدت تآثیرگذاری سیاست می شود. بنابراین به صرفه بودن یک سیاستگذاری و اختصاص منابع مالی مورد نیاز امری ضروری برای به حداکثر رساندن منافع عمومی حاصل از سیاستگذاری است.

5. عدالت محوری:

عدالت اجتماعی یکی از محورهای اصلی در جامعه امروزی است و از همین جهت یکی از ملاک های مهم برای سیاستگذاری موفق است. توزیع عادلانه باعث تخصیص مناسب و مقبول منابع در جامعه می شود که این منابع شامل امکانات، تجهیزات، فن آوری و منابع طبیعی است. از طرفی این منابع به همراه خود فرصت هایی از قبیل دانش، مهارت، خدمات، مصرف، اسکان و بهداشت را برای شهروندان فراهم می کند. سیاستگذاری ها عمومی باید به نحوی اتخاذ شوند که تمامی شهروندان دسترسی یکسانی به منابع یاد شده داشته باشند و تفاوتی میان بخش های خصوصی و عمومی وجود نداشته باشد. تنها در موارد اجتناب ناپذیر توزیع باید به گونه ای رقم بخورد که گروه های خطرناک یا تبهکار در راستای منافع نامناسب خود نتوانند از منابع و فرصت های یاد شده استفاده کنند.

6. همخوانی داشتن تأثیرات کوتاه مدت با تأثیرات بلند مدت:

.  یکی از عوامل مهم در سیاستگذاری موفق در نظر گرفتن بازه زمانی کوتاه مدت و بازه زمانی بلند مدت است.  اهداف سیاستگذاری باید به نحوی تعیین شوند که ضمن برطرف کردن نیازهای حال جامعه و برطرف کردن مشکلات پیشرو، بتوانند آینده موفقی را امکان پذیر کنند. بدون آینده نگری ممکن است سیاستگذاری هایی به اجرا درآیند که هرچند منافع کوتاه مدتی را رقم می زنند اما در آینده تبعات منفی زیادی را در پی داشته باشند. این موضوع به خصوص در موضوعاتی همچون محیط زیست، بهداشت و درمان و نظام آموزشی مطرح است. در صورتی که دید جامع در سیاستگذاری هایی با این محورها وجود نداشته باشد، نسل های آینده از مشکلات فاحشی مانند استرس زیاد، بیماری های متعدد و شکاف عاطفی میان نسل ها مواجه می شوند که حل کردن آنها دیگر با سیاستگذاری ها عمومی میسر نمی شود.

بنابراین سیاستگذاران نمی توانند کوتاه بین باشند. شاید شاید سیاست های اتخاذ شده بعضی از مشکلات فعلی را درمان کنند اما تبعات آینده آنها به صرفه نخواهد بود. در حال حاضر یکی از نگرانی ها که در سال های اخیر شاهد رشد آن بوده ایم، به کارگیری روش مدیرتی نوین عمومی (NPM) که برگرفته از دیدگاه نئولیبرالیسم است. در این روش توجه کردن به تأثیرات بلند مدت چندان مطرح نیست و وضعیت فعلی بیش از هرچیزی اهمیت دارد. استفاده کردن از این روش می تواند در دراز مدت محیط زیست، بهداشت آب، امنیت اجتماعی، نظام آموزشی و بهداشت و درمان را به خطر اندازد.